تلفن هماهنگی و رزرو واحد ها 

  09903972230

خصوصیات مردم اصفهان در سفر نامه های اروپائیان

امتیاز کاربران

ستاره فعالستاره فعالستاره فعالستاره فعالستاره غیر فعال
 

 خصوصیات مردم اصفهان

ویژگیهای شخصیتی مردم اصفهان بـه روایـت سفرنامه‌ها

در اینجا به خصوصیات‌ اخلاقی‌، ویژگیهای شخصیتی و نیز عادات اجتماعی مردم‌ اصفهان از دیـد جـهانگردان‌ مـی‌پردازیم‌.این داوریها همانگونه که اشاره‌ شد‌، بر اصول علمی مبتنی نیست و صرفا حاصل مـشاهدات ایـن جهانگردان می‌باشد.گروهی از‌ این‌ جهانگردان به آنچه دیده‌اند اکتفا‌ کرده‌ و به‌ظاهر‌ پرداخته و اثـری بـی‌ارزش‌ و بـعضا‌ مغرضانه از خود باقی‌ گذارده‌اند‌.در این مقاله تعدادی از سفرنامه‌های دوران صفویه و قاجاریه مورد بررسی قرار خواهد گـرفت‌ و ویـژگیهای‌ شخصیتی و عادت مردم اصفهان از لابه‌لای‌ آنها‌ استخراج شده‌ و به‌ رشته‌ تحریر در خـواهد آمـدم‌

 

ژان بـاتیست تاورنیه

تاورنیه یکی از بزرگترین سیاحان فرانسوی قرن هفدهم میلادی است‌ و بین‌ سالهای (1668-1663 م)شش سفر بـه‌ مـشرق‌زمین‌ نـموده‌ و 9 بار‌ به‌ ایران آمده است‌.این‌ سفرها در زمان سلطنت شاه‌صفی، شاه‌عباس دوم و شـاه‌سلیمان صـورت گرفته است.

وی در سفرنامه خود در‌ مورد‌ خصوصیات‌ مردم اصفهان این‌گونه داوری کرده است:«در‌ دفاتر‌ ایران‌ ثبت‌ شده‌ کـه‌ سـابقا اصفهان عبارت از دو قریه متصل به یکدیگر بود که یکی متعلق به حـیدر و دیـگری متعلق به نعمت اللّه نامی تعلق داشته اسـت و هـنوز اصـفهان به‌ دو محله منقسم است که یکی را حـیدری و دیـگری را نعمتی می‌نامند اغلب اهالی شهر به دو دسته شده‌اند و با یکدیگر می‌جنگند، برای ایـنکه هـرکدام می‌خواهند محله خود را برتر‌ و عـالیتر‌ نـشان دهند.».

در سـفرنامه تـاورنیه در مـورد عادت و اخلاق ایرانیان مطالبی نوشته شـده اسـت که به‌نظر می‌رسد این خصوصیات درمورد پایتخت ایران(اصفهان)صادق است.

«عـادت هـر ملتی‌ معمولا‌ مربوط به مذهب آن مـلت است...ایرانیان عموما بـه دانـستن وقایع آینده بسیار مقید هـستند و مـنجمان را مردمان بزرگی می‌دانند و با آنها در‌ کلیه‌ امور مشورت می‌نمایند.».

«ایرانیان‌ در‌ الفاظ رکیک و فـحشهای فـجیع مهارت کاملی دارند و در این خـصوص گـنجینه بـی‌بهایی هستند!وقتی کـه دو نـفر باهم نزاع می‌کنند، عـوض ایـنکه با ضرب‌ مشت‌ باهم بجنگند با ضرب‌ زبان‌ جنگیده، به یکدیگر دشنام می‌دهند و نـفرین رد و بـدل می‌کنند.».

«ایرانیان طبعا متملق و صاحب کـتمان هـستند و تمام و سـایل را بـرای جـلب احترام به کار مـی‌برند، زیرا حرص احترام فراوانی دارند‌، همین‌طور‌ به دادن و گرفتن هدیه و تعارف...ایرانیان و تمام اهالی مشرق زمـین از چـگونگی دانش و تفریح هم اطلاعی ندارند.».

جـامعه‌شناسان بـر ایـن اعـتقادند که نوع و چـگونگی گـذران اوقات فراغت‌ از‌ جامعه‌ای به‌ جامعه دیگر متفاوت است.به‌عنوان مثال شهرنشینان و روستانشینان هم زمان و هم چـگونگی گـذران اوقـات فراغتشان کاملا باهم‌ متفاوت است که ایـن نـیز در

مـورد اهـالی مـشرق زمـین و مغرب‌ زمین‌ مصداق‌ دارد.بنابراین تاورنیه بدون توجه به این نکته، چنین نتیجه‌گیری کرده است که ایرانیان شناختی نسبت به ‌‌تفریح‌ ندارند و به‌نظر می‌رسد که در این داوری‌ها بـه بیراهه رفته باشد و مقتضیات و شرایط‌ اجتماعی‌ را‌ نادیده گرفته باشد.

«حقه‌بازی هم در ایرانیان معمول است و حقه‌بازیهای آنها خیلی چابکتر و تردست‌تر از‌ حقه بازیهای فرنگ هستند...ایرانیان در عقاید موهوم و خرافات مثل عثمانی‌ها، بـلکه مـتعصب‌تر‌ هستند.».

«آداب معاشرت‌ و ادب‌ در ایرانیان در محضر بزرگان این است که روی زانو می‌نشینند به طوری که پاشنه‌های پا زیر نشیمنگاه واقع می‌شود و هرکس به اندازه شأن خود در محلی جلوس می‌نماید و هرکس جـای‌ خـود را می‌شناسد.در تعارف افراط می‌کنند و آن را به زبان خود تواضع می‌نامند.»

«زنان همیشه در خانه نشسته‌اند بدون اینکه به هیچ کار حتی امور خانه‌داری مداخله کـنند و هـمین‌قدر‌ که‌ کسی از خارج وارد خانه شـود، دیـگر زنها با شوهرشان در یک سفره غذا نمی‌خورند و همه کارها به‌عهده شوهر است و ترتیب امور را باید بدهند.زنها خانم خانه نیستند، بلکه‌ بنده‌اند‌ و بیشتر وقـت خـود را به استعمال تنباکو مـی‌گذرانند و تـمام دلخوشیشان این است که در روز حمام لباسهای قشنگ خود را نشان بدهند و عصرانه و مأکولات مفصل به حمام ببرند.آنهایی‌ که‌ قوه نگاه داشتن کنیز دارند، وقت خواب باید کنیز پاها و بازوهایشان را مـشت و مـال کند تا خوابشان ببرد.» .

دراینجا به‌نظر می‌رسد که چون تاورنیه خود مسؤولیت و کار زنان‌ را‌ در‌ خانه مشاهده نکرده است و آن‌ هم‌ به‌دلیل‌ موقعیت اجتماعی بانوان در ایران، به چنین نتیجه‌ای رسیده بـاشد.

«ایـرانیان به‌قدری وسـواس دارند که اگر کسی از کوچه وارد خانه‌ شود‌ و یک‌ تکه گل در لباسش دیده شود او را‌ نجس‌ می‌دانند و اگر اتـفاقا دستشان به او بخورد، خود را نیز نجس فرض می‌نمایند.ایرانیها داشتن شـاطر(نـوکر پیـاده)را‌ علامت‌ شأن‌ و شرافت می‌دانند.این شاطرها از پدر به پسر، پشت در‌ پشت خدمت می‌کنند.علت اینکه‌

شاه‌عباس ارامنه را بـرای ‌ ‌تـجارت انتخاب کرد این بود که ایرانیان لیاقت تجارت‌ را‌ ندارند‌ و میل به شهوت دارنـد.»

ژان شـاردن

خصوصیات مردم اصفهانژان شـاردن سیاح فرانسوی، یکی‌ از‌ سیاحان بنام قرن هفدهم میلادی است که در دوران صفویه به ایران آمده و در زمـان شاه‌عباس‌ دوم‌ مدت‌ شش سال در اصفهان مانده است و اطلاعاتی در جغرافیا و زبانهای محلی و اخـلاق‌ مردم‌ و بناهای‌ تاریخی ایـران بـه‌دست آورده است.شادرن در زمان شاه‌سلیمان دوباره به اصفهان آمد و سالها‌ در‌ آنجا‌ اقامت گزید.وی درمورد خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی و عادت و اخلاق مردم اصفهان این‌گونه اظهار می‌نماید‌:

«به‌عقیده‌ من اصفهان به اندازه شهر لندن کـه پر جمعیت‌ترین شهرهای اروپاست جمعیت دارد‌.شهر‌ اصفهان‌ با حومه آن یکی از بزرگترین شهرهای دنیاست.ایرانیان به‌عنوان مبالغه در عظمت آن‌ می‌گوینداصفهان‌ نصف جهان.

«به‌زعم بعضی جمعیت شهر اصفهان بالغ بر یک میلیون و صـد‌ هـزار‌ نفر‌ است، برخی دیگر ساکنین آن را ششصد هزار نفر می‌دانند.در بازارها انبوه جمعیت چنان‌ است‌ که جلو هر سواری خادمی می‌دود تا معبری برای او باز کند‌، زیرا‌ در‌ صدها محل جمعیت آنـقدر زیـاد است که گویی روی هم ریخته‌اند، اما در سایر نقاط‌ شهر‌ جمعیت‌ بدین کثرت نیست و می‌توان به‌آسانی به هر راهی گذر کرد، این را‌ باید‌ دانست که زنان ایرانی بجز فقرای آن مـگر بـرای کار مهمی از خانه بیرون نمی‌آیند، ولی‌ به‌هر‌ حال شهر اصفهان یکی از پرجمعیت‌ترین بلاد است.».

«زیبایی شهر اصفهان‌ بیشتر‌ در کاخهای عالی، خانه‌های مجلل و فرح‌انگیز، کاروانسراهای‌ وسیع‌، بازارهای‌ بسیار زیـبا، نـهرها و کـوچه‌هایی که در دو‌ طرف‌ درختان چنار بـلند دارنـد مـی‌باشد.در صورتی‌که کوچه‌های سایر بلاد تنگ وکثیف و کج‌ و معوج‌ و بدون سنگفرش است.ولی چون‌ از‌ طرفی هم‌ هوای‌ ایران‌ خشک است و هم مردم هـمه روزهـ‌ صـبح‌ و عصر جلوی خانه خود را رفته و آب می‌پاشند، سرگین و کـثافات و گـرد و غبار‌ به‌اندازه‌ کوچه‌های شهرهای ممالک اروپایی ندارد.».

 

«عده‌ای‌ از علمای مسالک و بلدان‌ می‌گویند‌ که سابقا شهر اصفهان دو‌ دهکده‌ بوده کـه مـقابل هـم قرار داشته و مردم آن با یکدیگر دشمنی داشته‌اند:یکی‌ در‌ دشت کـه مردم آن سنتی‌مذهب‌ و قائد‌ آنها‌ حیدر نام بوده‌ است‌(مذهب رسمی ترکان)دیگری‌ جوباره‌ که شیعه مذهب بوده و پیـشوای آنـان نـعمت اللّه نام داشت و نزدیک کرمان مدفون است‌.».

«به‌زعم‌ علمای فوق این دو دهـکده بـه‌ مرور‌ زمان وسعت‌ یافته‌ تا‌ آنکه به هم پیوسته‌ و شهر اصفهان تشکیل شده، ولی ساکنان آنها دسـت از خـصومت بـا یکدیگر برنداشته‌اند و تاکنون دشمن‌ یکدیگرند‌.».

تاورنیه در سفرنامه خود به‌مورد فوق‌ اشاره‌ نـموده‌ اسـت‌.شـایان‌ ذکر است که‌ عقاید‌ شاردن در مورد مردم اصفهان از سفرنامه شوالیه شاردن فرانسوی، (قسمت شـهر اصـفهان)اخـذ شده است‌.بنابراین‌ گرچه‌ درمورد خصوصیات مردم اصفهان از لفظ ایرانیان‌ استفاده‌ می‌کند‌، ولی‌ بـه‌احتمال‌ زیـاد‌ منظور او مردم اصفهان می‌باشد، که به آنها می‌پردازیم.

«ایرانیان همین‌که ثروتی به‌دست مـی‌آورند، سـعی مـی‌کنند خانه مجلّلی بنا کرده از ثروت خود بهره‌مند شوند و پس از‌ بنای خانه شخصی قسمتی از دارایی خـود را صـرف ساختمان مستغلاتی...می‌نمایند تا بدین وسیله عایدات تازه‌ای به‌دست آورند و چنانکه زمین بـه انـدازه کـافی داشته باشند این ابنیه را در‌ اطراف‌ منزل خود می‌سازند.».

«ایرانیان سکونت در خانه‌ای را که پدرشان در آن فوت کـرده اسـت، هم از نظر انسانیت و هم از نظر تطیر با شگون نمی‌دانند و چون ثروت در‌ مـشرق‌زمین‌ فـوق العـاده در تغییر و تبدیل است و مشرقیان نیز بی‌نهایت به عیش و تمتّع از حیات علاقه‌مند بوده، خواهان زندگی آسـوده هـستند، لذا هـرکس به‌ بهانه‌ اینکه خانه پدری یا بزرگ‌ است‌ و مناسب زندگی او نیست و یا کـوچک اسـت و رفع حوائج او را نمی‌کند، خانه جدیدی که هوی و هوس او را بنشاند، می‌سازد.».

«هنگامی که‌ ایرنیان‌ خانه‌ای بـرای خـود بنا‌ می‌کنند‌، بازاری ساخته، دکانهای آن را اجاره می‌دهند و نیز گرمابه و قهوه‌خانه بنا کـرده از درآمـد آن بهره‌مند می‌شوند و کاروانسرایی نیز به پا کرده کـه گـاهی آن را بـه وقف می‌رسانند تا‌ عموم‌ از آن‌ استفاده بـرند.بـه‌علاوه مسجد کوچکی نیز می‌سازند که الطاف و برکات خداوندی نصیب ایشان گردد، و اگر بـضاعت و تـوانایی آنها بیشتر باشد، پل‌ها و راهـهای شـوسه و کاروانسراهایی بـرای آسـایش عـامه می‌سازند‌.این‌ است صفت‌ ذاتی و قـریحه فـطری ایرانیان.».

«ایرانیان توجهی به قدمت نژاد و اجداد پدران خود نداشته و به شجره‌نامه خـویش اهـمیتی‌ نمی‌دهند.در دربار ده نفر را نمی‌توان یافت کـه سه پشت‌ پدری‌ یـا‌ مـادری خود را بشناسند.»(5/ص 10).«زنان مشرق‌زمین بـویژه اعـیان و اشراف سعی در اختفاء احساسات خود نمی‌کنند، ازاین‌رو ‌‌هنگام‌ غضب تحریک می‌شوند.»(5/ص 18). زنان اصـفهان مـهوم‌پرست‌ترین زنان دنیا هستند.».

به‌نظر مـی‌رسد‌ کـه‌ دادنـ‌ یک چنین حـکم قـطعی از اصول و اندیشه علمی خـیلی دور و بـیشتر مبتنی بر نظریات خاص‌ خود نویسنده است. «ایرانیان برخلاف ما اروپاییان سایل و گدا را بـه صـدقه عادت‌ نمی‌دهند چون حوائج زندگی‌ در‌ مـشرق زیـاد نیست، عـده گـدایان نـیز چندان درآمدی ندارند.».

از سـفرنامه شاردن چنین استنباط می‌شود که ایرانیان انسانیت بسیار دارند و فوق العاده مهمان‌نوازند.

«آنچه در این شـهر بـزرگ و پر جمعیت‌ مایه تعجب و تحسین است، آن اسـت کـه مـردم آن در نـهایت راحـتی و رفاه بدون راه داشـتن بـه دریا و رودخانه‌ای عظیم زیست می‌کنند.بدون استثنا همه چیز پشت حیوانات حمل می‌شود و چیزی‌ نیست‌ کـه در آن پیـدا نـشود.شتران با بارهای گران لوازم ضروری را می‌کشند.ایـرانیان شـتر را کـشتی زمـین مـی‌نامند.بـاید قناعت و کم‌خواری اهالی شرق به‌خصوص ایرانیان را که از ترکان‌ قانع‌ترند‌، به‌خاطر داشت.».


خصوصیات مردم اصفهان 

انگلبرت کمپفر 1

یکی از سفرنامه‌ها متعلق به انگلبرت کمپفر(1716-1651 م)سیاح آلمانی است. اقامت وی در ایران مربوط به سـالهای 1683 تا 1685 میلادی است‌.در‌ این کتاب توصیفی مفصل از دربار شاه ایران در اصفهان، در طول نیمه دوم قرن هفدهم آمده است. کمپفر با دیدی منفی و گاه خصمانه با مردم ایران و اصفهان برخورد‌ کرده‌ اسـت‌ و بـه‌نظر می‌آید که برداشت او‌ از‌ ویژگیها‌ و خصوصیات مردم این مرزوبوم بیطرفانه نیست و بعضا مغرضانه نیز به نظر می‌رسد.برای مثال مردم اصفهان را خرافاتی می‌داند:

«شهر قدیم‌[اصفهان‌]دارای‌ هشت‌ دروازه‌ است.نهمین دروازه را کـه بـه رادروازه مرگموسوم‌ است‌، مردم به‌علت خرافاتی بودن خراب کرده‌اند تا بتوانند جلوی کشتار بیماری طاعون را بگیرند.».

«چیزی که نزد ایرانیان‌ بیش‌ از‌ همه موجب مـلامت و نـفرت است، تمایل به حسادت و عـیبجویی کـردن‌ است.آنها حسد و خرده‌گیری خود را در لفافی از چابلوسی‌ها و چرب‌زبانی‌های متصنع و خوش‌ظاهر می‌پوشانند و از انظار مستور می‌دارند‌، زیرا‌ اینها‌ در هنر انکار و همچنین فریبکاری از ترکان یا هر قـوم و مـلت‌ دیگری‌ در روی زمین تردست‌تر و کـارآمدترند.آنـها با کینه شدید به مقابله با کسی می‌پردازند که همچون‌ خودشان‌ به‌دنبال‌ جاه و مقام باشد.تنها با دادن هدایای سرشار می‌توان گریبان خود را‌ از‌ چنگ‌ طمع آنها رها ساخت.حتی وقتی کـه دشـمن خوار و خفیف و منکوب شده است باز‌ دست‌ بردار‌ نیستد، بلکه کاری می‌کنند که به‌کلی نابود و مضمحل شود.

ایرانی‌ها عموما تمایلی غیر انسانی‌ دارند‌ که به‌هرنحو هست کار خود را از پیش بـبرند و سـر راه خود هـیچ‌ رادع‌ و مانعی‌ نشناسند و همچنین برخورداری از لذات جسمی و شهوی را پیشنهاد خود قرار داده‌اند.میگساری، شکم‌پرستی‌ و روابط‌ نامشروع جنسی بـه شرم‌آورترین صورتهای خود، کاری است که تا سالهای پیری از‌ آن‌ دسـت‌بردار‌ نـیستند.».«در ایـران هرکس به لباس فاخر، اسبهای اصیل با زین و برگ و لوازم قیمتی‌ و ملازمان‌ فراوان، مرکب از غلامان و خدمه اهمیت مـی‌دهد.‌ ‌هـرکس با جدّ و جهد‌ در‌ تلاش است که پول و مکنت به چنگ بیاورد...این حقایق مـرا بـر آن داشـت که‌ ترکان‌ شکرگزار‌ و حق‌شناس را بر ایرانیان ترجیح دهم.باید حرف مرا باور داشت که‌ بـر‌ بزرگان و اعیان ایران هم اعتماد جایز نیست و وفاداری، حق‌شناسی و دوستی نزد آنان حـرف مفت محسوب می‌شود‌.»

. «ایـرانیان برخلاف ترکها که از بحث و مجادله در باب مذهبی‌ منع‌ شده‌اند، سخت به بحث و احتجاج با مسیحیان‌ شوق‌ دارند‌...به‌طورکلی ایرانیان این رسم را دارند که‌ در‌ ضیافتها و در مباحثه‌ها باوقار تمام خاموش می‌نشینند و صحبت گـوینده را هرگز قطع نمی‌کنند‌.».«ایرانی روی هم رفته متواضع‌تر‌ و خوددار‌ و از ترک‌ جماعت‌ که‌ اصل تاتاری آنها در نژادشان نمودار‌ است‌ محتاطتر است.»

بدبینی این سیاح آلمانی نسبت به ایرانیان به مراتب بیش‌ از‌ سایر سـیاحان خـاصه سیاحان فرانسوی است‌ و تصویری که از ایرانیان‌ عرضه‌ می‌کند، تصویری بسیار نازیباست.اما‌ درعین‌حال‌ کمپفر اطلاعات به‌نسبت دقیقی در زمینه‌های مردم‌شناسی، روابط اجتماعی، معماری و شهرسازی و بویژه سازمان‌ اداری‌ و روابط سیاسی دوران شاه‌سلیمان صـفوی‌ بـه‌دست‌ داده‌ است.

سفرنامه سانسون‌ 1

مؤلف‌ کتاب سانسون، مبلغی مسیحی‌ و از‌ اهالی فرانسه است که در زمان سلطنت شاه سلیمان صفوی برای ترویج دین مسیح‌ به‌ ایران آمده است و بعدها زبان فـارسی‌ را‌ یـاد گرفته‌ و سالهای‌ متمادی‌ در ایران باقی مانده‌ است و درنتیجه با بسیاری از خصوصیات دربار و حکومت ایران و آداب و رسوم ایرانیان آشنایی پیدا کرده‌ است‌.در این سفرنامه بیشتر به دربار‌ شاه‌ و خصوصیات‌ شاه‌ پرداخـته‌ شـده اسـت و به‌ مردم‌ ایران و پایتخت (اصـفهان)و خـصوصیات آن کـمتر پرداخته شده است.از این سفرنامه فقط موارد زیر را‌ توانستیم‌ استخراج‌ و به آن اشاره کنیم:

«ترتیب دادن میهمانیهای‌ عمومی‌ از‌ سنن‌ قدیم‌ ایرانیان‌ است(کـه خـود یـکی از شیوه‌های گذراندن اوقات فراغت و یکی از انواع تفریحاتی اسـت کـه ایرانیان به آن-

 

می‌پرداختند، درحالی‌که در سفرنامه تاورینه مشاهده می‌شود که‌ ایرانیان را متهم می‌کند که از چگونگی دانش و تفریح هم اطلاع نـدارند).طـرز لبـاس‌پوشیدن زنها در ایران با لباس پوشیدن مردها اختلاف چندانی ندارد، فـقط خانمها زر و زیور بیشتری دارد‌ و طبعا‌ درخشانتر است.».

«ایرانیان به‌قدری به معصوم بودن شاه معتقدند و برای پذیرفتن این اعتقاد آمـادگی دارنـد و اصـرار می‌ورزند که فرامین شاه را در حکم آسمانی می‌دانند و آن را مثل‌ وحی‌ منزل مـی‌پذیرند.بـه همین جهت کسی که مورد خشم و غضب شاه قرار می‌گیرد، هر قدر هم بی‌گناه باشد مـردم او را بـه چـشم‌ یک‌ جنایتکار بزرگ می‌نگرند و او را‌ رسوا‌ و ننگین می‌دانند و معتقدند برانگیختن خشم و غضب شـاه، خـود بـزرگترین جنایات است و به‌همین مناسبت کسی که خشم شاه را برمی‌انگیزد، خائن و نمک به حرام شـمرده‌ مـی‌شود‌ و او رامـحکوم به مرگ‌ می‌دانند‌.مردم نمی‌توانند قبول کنند که شاه ممکن است کسی را بدون دلیـل مـحکوم نماید و بر او غضب کند.».

البته شایان ذکر است که ادعای داشتن قدرت مـافوق طـبیعی و خـدا‌ و یا‌ مظهر یکی از خدایان بودن(آن هنگام که بشر به ارباب انواع اعتقاد داشت)، مـوضوعی بـسیار قدیمی و کهن است که با طرز تفکر انسانهای اولیه همگام و همزاد و همزمان بـوده اسـت‌، هـم‌ مطالعه کلان‌ها‌ (nalC) و هم مطالعه تاریخ ادیان و اقوام مختلف این موضوع را ثابت می‌کند.مثلا ادعای الوهـیت فـرعونهای مصر‌ و رؤسای قبایل.در میتولوژی یونان و رم و هند و غیره حتی به نیمه‌خدایان‌ نیز‌ مـی‌رسیم‌، کـه گـاه به‌صورت حلول ارواح نیک و حتی ارواح شرّ و بد در تاریخ انسان دیده می‌شوند.

فراغنه مصر ‌‌نمی‌گفتند‌ ما خـالق زمـین و آسـمان هستیم؛چه مردم همه ناتوانی آنها را در آفرینش‌ و حتی‌ دفع‌ امراض و مرگ از تـن خـودشان می‌دیدند، ولی می‌گفتند ما مظهر خدایان هستیم در داشتن قدرت‌ و اجبار مردم به اطاعت از خود و غیره، همان‌طوری کـه اطـاعت خدایان واجب است‌، ولی این فکر کم‌کم‌ ضعیف‌ شد و در حد داشتن قدرت از جـانب خـدا رسید.برای مثال لویی چهاردهم پادشاه فـرانسه مـی‌گفت:«دولت مـنم»یعنی من قدرت مطلق هستم و صاحب اخـتیار مـلت و دولت فرانسه.بنابراین داشتن چنین‌ تصوراتی خاص ملت ایران نبوده است و دیگران نیز ایـن‌گونه مـی‌اندیشیده‌اند.

 

در مورد خانم‌های حرم می‌نویسند:«ایـن خـانمها درحقیقت مـردان جـنگی کـارآزموده‌ای هستند، زیرا همه سوارکاران بسیار قـابلی مـی‌باشند و بر اسب مهمیز‌ می‌زنند‌ و چهار نعل می‌تازند و به‌خوبی به مهارت چابکترین مـردان اسـب سواری می‌کنند.این خانمها با کـمال شجاعت حیوانات درنده را تـعقیب مـی‌نمایند و با مهارتی شگفت‌انگیز تیر از کـمان رهـا می‌کنند و با‌ وضعی‌ تحسین‌آمیز حیوانات درنده را شکار می‌کنند و درحالی‌که باز شکاری را روی دست نـگه‌می‌دارند، بـه دنبال اسب شاه می‌تازند و هـروقت شـاه فـرمان صادر می‌کند بـازها را رهـا می‌کنند.»

و یا‌ در‌ جای دیـگر مـی‌نویسد:«اگر زنان در حرمسرای قصر بیکار می‌نشستند، محصور بودن حرمسرا برایشان تلخ و غیر قابل تـحمل مـی‌گردید، ولی زنها با پرداختن به انواع تـمرینهای سـرگرم‌کننده، بیکاری را‌ از‌ خـود‌ دور مـی‌کنند و زنـدگی داخل حرم‌ را‌ شیرین‌ مـی‌سازند.» .

به خانمها اسب‌سواری می‌آموزند و خانمها اسب‌سواری می‌کنند.زنهای شاه در حرمسرا تیراندازی با تیر و کـمان و بـا تفنگ‌ را‌ یاد‌ می‌گیرند و به آنها شـکار کـردن و بـه‌دنبال گـوزن دویـدن‌ و اسب‌ تاختن را مـی‌آموزند.عـلاوه بر این خانمها به نقاشی کردن، آواز خواندن، رقصیدن، سازدن می‌پردازند و نواختن آلات موسیقی را‌ یاد‌ می‌گیرند‌. همچنین بـه آنـها ادبـیات و تاریخ و ریاضیات را درس می‌دهند، خلاصه‌ تمام وسایل را بـه کـار مـی‌برند تـا در روزگـاری کـه خانمها ایام جوانی را پشت سر گذاشته‌اند به‌ آنها‌ بد‌ نگذرد. و روزگار مطبوع و سرگرم‌کننده‌ای داشته باشند.».

بنابرآنچه گذشت، می‌بینیم که‌ در‌ این سفرنامه نوع زندگی زنان به‌گونه‌ای کاملا مـتفاوت نسبت به سفرنامه‌های قبلی(تاورینه)تشریح و تصویر شده‌ است‌.

سفرنامه‌ مادام ژان دیولافوا

مارسل دیو لافوا، مهندس و باستان‌شناس معروف بین سالهای 1920‌-1843‌ میلادی‌ زندگی می‌کرده است، در سبکهای معماری خاوری و باختری و ارتباط آنـها بـا یکدیگر مطالعاتی نموده‌، و در‌ پیوستگی‌ اسلوب ابنیه قرون وسطی با اشکالاتی مواجه می‌شده است، به‌خصوص بیشتر در صدد حل‌ این‌ مسأله بوده که آیا سبک معماری دوره‌

 

ساسانیان در معماری دوره اسلامی سـرایت‌ و نـفوذ‌ داشته‌ است یا نه؟و چون در اروپا از تحقیقات و مطالعه کتابها به نتیجه مثبتی نمی‌رسند، تصمیم‌ می‌گیرند‌ که مسافرتی به کشورهای خاوری بویژه ایران بکند و از مشاهده ابـنیه بـاقی مانده‌ باستانی‌ به‌ مقصود نـایل گـردد.بنابراین در سال 1881 میلادی به هزینه شخصی از راه ترکیه و قفقاز‌ به‌ ایران آمده است.وی در سال 1884 دوباره به ایران بازمی‌گردد.تا‌ در‌ با‌ غارت تپه‌های باستانی شوش مـوزه لوور پاریـس را زینت بخشد.

مادام ژان دیـولافوا در ایـن‌ مسافرتها‌ با‌ شوهر خود همراه بوده است.این زن فاضله از هنگام حرکت از‌ فرانسه‌ تا موقع مراجعت به آنجا، وقایع روزانه، مسافرت و نتیجه مشاهدات و تحقیقات و مطالعات شوهر خود را مشروحا‌ یادداشت‌ کرده و بـه صـورت کتابی با عنوان«مسافرت دیو لافوا در ایران و شوش‌ و کلده‌»در پاریس به طبع رسانده است(3/ص هشت‌).

وی‌ در‌ این کتاب طرز سلطنت استبدادی و اوضاع اداری‌، اجتماعی‌، اقتصادی، فرهنگی، زارعی و تجاری و راهها و وسـایل نـقلیه و به‌طورکلی وضـع زندگی ایرانیان را در‌ دوره‌ شاهان سلسله قاجار، را روشن‌ می‌سازد‌.مادام دیولافوا‌ در‌ مورد‌ مردم ایران می‌نویسد:

«باید از روی‌ انـصاف‌ اعلام کنم که ایرانیان بدون ترشرویی در موضوعات علمی مطرح شده بـه‌ مـباحثه‌ مـی‌پردازند؛بعنی همان موضوعاتی که بحث‌ در آنها در اجتماعات‌ متمدن‌ ما به کشمکش و منازعه منتهی‌ می‌گردد‌.تاکنون من چـندین ‌ ‌دفـعه تصادفا مباحثه ملاهای شیعه را دیده‌ام که همه با‌ ملایمت‌ و خوشرویی خاتمه پیدا کـرده اسـت‌.البـته‌ این‌ ملایمت و حسن خلق‌ قابل‌ تمجید است.در مواردی‌ که‌ تعصب مذهبی هم دخالت دارد و کار بـه مجادله و منازعه می‌کشد، ایرانیان سلامت نفس و حسن‌ خلق‌ و رفتار معقولانه را از دست نمی‌دهند‌.در‌ ایـنجا هرکس‌ به‌ نوبه‌ خـود حـرف می‌زند و با‌ دلایل و مدارک معتبر با مخاطب خود گفت‌وگو می‌کند و درهرحال در نهایت آرامی و بدون حرکت دادن‌ دست‌ و سر به صحبت می‌پردازند و از نزاکت‌ خارج‌ نمی‌شوند‌.»وی‌ در‌ مورد مردم اصفهان‌ در‌ سفرنامه خود بـه این مورد هم اشاره می‌کند:مردم اصفهان را مردمی باهوش می‌داند.

 

مادام ژان‌ دیولافوا‌ از‌ یکی از نویسندگان قدیمی نقل می‌کند که‌ حرص‌ و سودپرستی‌ اصفهانیان‌ از‌ تأثیر‌ آب و هوای این ناحیه تولید شده است و می‌نویسد:مـن از درک رابـطه میان آب و هوا و سودپرستی عاجزم، ولی همین‌قدر احساس کرده‌ام و یقین دارم که اروپایی هم پس‌ از اقامت در اصفهان کمی در این شهر برای به‌دست آوردن سود، حرص و ولع شدیدی پیدا می‌کند اروپاییانی که در این شهر مقیم هستند، هـمه لئیـم و سودپرست شده‌اند و به استثنای عده قلیلی‌، هریک‌ از اروپاییان مقیم این شهر در هر مقامی که باشند آشکار یا پنهان به فکر جمع‌آوری ثروت می‌افتند.اگر بتوانند دکانی باز می‌کنند و آشـکارا بـه معاملات می‌پردازند و اگر مقام‌ و مرتبه‌ اجازه ندهد، محرمانه و مخفیانه به تجارت مشغول می‌شوند.بنابراین مقدمات مجبوریم بدون مدرک قطعی قبول کنیم که آب و هوای اصفهان در سودپرستی دخالت‌ دارد‌.».

پیر لوتی 1

پیـر لوتـی‌ اصـلا‌ اسم مستعار یا نام قـلمی اوسـت کـه برای خود برگزیده است، زیرا نام اصلی او لویی مریه‌ژولی‌ویاند است. 2 در چهاردهم ژانویه 1850 میلادی در‌ شهر‌ روشفور 3 از بلاد فرانسه‌ متولد‌ شد و در دهم ژوئن 1923 در هـندای 4 چـشم بـه جهان فروبست.وی به سال 1901 و مقارن با دوران سلطنت مـظفرالدین شـاه به ایران سفر کرد و سه سال بعد مشاهدات و خاطرات‌ خود‌ را از این سفر با عنوان«به سوی اصفهان»منتشر سـاخت.در ایـن کـتاب و درخلال نوشته‌های آن، درمورد خصوصیات مردم اصفهان به نکاتی چند بـر می‌خوریم که به ذکر آنها‌ می‌پردازیم‌:

در سفر‌ به سوی اصفهان، از برابر آثار و بقایای مقبره‌های بسیاری خواهیم گذشت.ایـن کـاخها بـا سنگهای خاکی رنگی از نوع چخماق‌-که‌ قطعات‌ آنها از سنگ مرمر ظـریف‌تر و بـادوام‌تر است-ساخته شده‌اند.به روزگاران کهن، در این کاخهای زیبا پادشاهانی ‌‌سکونت‌ داشتند که بر اثر سـاکنان روی زمـین فـرمانروایی می‌کردند.گل سرخ در همه‌جا‌ فراوان‌ است‌:همه قهوه‌چی‌ها و شیرینی‌فروشان طول راه، گل سـرخ در گـلدانها گـذاشته و به کمربند خود هم گل‌ آویخته‌اند.گدایان کثیف و پست که در غرفه‌ها نشسته‌اند نیز گـل در دسـت دارنـد‌ و با آن بازی می‌کنند‌.

پیر لوتی در جای دیگر درمورد مردم اصفهان می‌نویسد:«چگونه ممکن اسـت در ایـن شهر درخت و گل(که در آن به روی همه باز است و مردم ورود ما را به آرامش‌ تـلقی مـی‌کنند)بـرای ما برخوردها و حوادث سوئی پیش آید؟».

و جای دیگر گفتاری دارد که نقیض برداشت قبلی اوست:چـنین بـه‌نظر می‌رسد که توجه و عنایت و مهربانی مردم اصفهان نسبت به خاورجیان کمتر‌ از‌ مردم شـیراز و قـمشه اسـت.».

وی در تمجید شهر اصفهان این‌گونه داوری می‌کند، «اصفهان نوینی که شاه عباس بنیاد نهاد(از نظر طرح و نـقشه)مـاورای انتظارات افکار آن زمان بود‌.و امروز‌ ویرانه‌های آن در خاک ایران غیرطبیعی به‌نظر می‌رسد.بـرای مـن بـسیار طبیعی است که در نزد این مردم آرام-که همیشه گل در دست دارند-بنشینم.».

و یا درمورد‌ کـوکان‌ اصـفهانی مـی‌نویسد:«بچه‌های قشنگ که به‌طرز مسخره‌آمیزی مانند بزرگترها لباس پوشیده‌اند.».

و درموزد کسبه ایـن شـهر این‌گونه به قضاوت می‌پردازد:«دکانداران که تقریبا همه سالخورده‌اند، با ریشهای سفید در‌ دخمه‌های‌ سیاه‌ و تاریک خـود چـمباتمه زده، ترازوی‌ کوچکی‌ برای‌ وزن کردن کالای خود در دست گرفته، چنان در عالم خیال بـه سـیر مشغول‌اند که حتی وجود مشتریان هم آنـان را‌ از‌ عـالم‌ خـیال بیرون نمی‌آورد.»و یا می‌گوید:«ما باید‌ تـا‌ وقـتی که آثار شفق باقی است، خود را به خانه برسانیم، زیرا پایتخت قدیمی شـاه عـباس زندگی شبانه ندارد‌.».

و در‌ جای دیـگر ایـن کتاب مـی‌خوانیم:«اصـفهان در روز جـمعه از‌ سکنه خالی می‌گردد، زیرا مردمی کـه در ویـرانه‌های این شهر زنده مانده‌اند، برای گردش به اطراف‌

 

شهر می‌روند‌.من‌ هـیچ‌ جـا ندیده‌ام که روزهای جمعه عموم مـردم به این ترتیب، در‌ پرتـو‌ خـورشید در کشتزارهای سرسبز به گردش بـپردازند.».

و بـدین ترتیب پیر لوتی در کتاب«به سوی‌ اصفهان‌»از‌ اصفهان، بدون رونق و شکوفایی دوران صفویه سـخن مـی‌گوید که خواننده را سخت‌ متأثر‌ مـی‌سازد‌.

نـتیجه

در ایـن مقاله با کـنکاش در سـفرنامه‌ها دیدگاههای برخی جهانگردان اروپایـی کـه در‌ دو‌ دوره‌ صفویه و قاجاریه به ایران آمده بودند، درباره خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی و خلق‌وخوی مردم اصـفهان بـه‌ رشته‌ تحریر در آمد.این جهانگردان خـواه آنـهایی که در دوران صـفویه بـه اصـفهان‌ آمده‌ بودند‌ و سخت تـحت تأثیر جاذبه‌های این شهر قرار گرفته بودند و خواه جهانگردانی که در دوره‌ قاجاریه‌ به این شـهر آمـده بودند و اصفهان متفاوت از اصفهان دوران صفویه را مـشاهده‌ کـرده‌ بـودند‌، بـعضا بـا دیدی منفی و گـاه حـقارت‌آمیز درمورد مردم این شهر به دلاوری پرداخته‌اند.

همانطور که‌ در‌ مقدمه ذکر شد، نگرش و داوری آنها درمورد مردم اصـفهان مـبتنی بـر اصول‌ علمی‌ نبوده‌ و براساس آنچه که مـردم‌شناسان و جـامعه‌شناسان و روانـ‌شناسان تـحت عـنوان شـخصیت اساسی(یا ویژگیهای مشترک افراد یک‌ جامعه‌)از‌ آن نام می‌برند و پی‌بردن به آن می‌باید برطبق اصول علمی انجام بگیرد‌ تا‌ باتوجه به آن بتوان درمورد خصوصیات و خلق و خوی ملل مـختلف اظهار عقیده کرد، نمی‌باشد.

باشد که‌ با‌ پژوهشهای علمی دقیق، مردم اصفهان با ویژگیهای مشترکشان به جهانیان معرفی شوند‌:خصوصیات‌ و ویژگیهای مشترکی که در طی جریان جامعه‌پذیری‌، فرهنگ‌ دیرپای‌ این مـرز و بـوم، به‌عنوان عاملی مهم در‌ رشد‌ شخصیت ساکنان خود به ودیعه گذاشته است.حاصل این‌گونه پژوهشها، جلوگیری از پیشداوری‌های‌ سوئی‌ است که درمورد مردم اصفهان‌ می‌شود‌ و چه بسا‌ رهاورد‌ این‌ سفرنامه‌ها انـجام مـی‌گیرد. امید که پژوهشگران‌ ما‌ در این مهم گامهای مؤثر و مفیدی بردارند، تا مردم سختکوش و فداکار این‌ مرز‌ و بوم آن‌طور که هستند و شایسته آنهاست‌، بـه مـردم جهان شناسانده‌ شوند‌.

 

Top